((تنها در بی چراغی شب ها میرفتم
دست هایم از یاد مشعل ها تهی شده بود
همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود.
مشت من ساقه ی خشک شب ها را میفشرد
آیینه ها انتظار تصویر مرا می کشیدند
درها عبور غمناک مرا می جستند
من میرفتم و میرفتم تا در پایان خود فرو رفتم..))