دوش دیوانه شدم ، عشق مرا دید و بگفت:آمدم ، نعره مزن ، جام مدر هیچ مگوگفتم ای عشق من از چیز دگر میترسمگفت آن چیز دگر نیست ، دگر هیچ مگومن به گوش تو سخن های نهان خواهم گفتسر بجنبان که ولی ، جز که به سر هیچ مگو