رفتم بچه ها رو دیدم.دلم براشون تنگ شده بود.موهای همه رو از ته کوتاه کردن.حسین رو هم ختنه کردن.از در که رفتیم تو شکیبا گفت حسین رو ختینه کردن بچه ها!علی خیلی بونه گیر شده بود.نمی دونم چرا.حیف که دوره وگر نه تندتند میرفتم سراغشون.
دیشب نون و گلدون رو دیدم.خوشم نیو مد.
شنبه می رم دانشگاه.بالا خره جریان این گسسته چی شد!؟
نظرات 6 + ارسال نظر
نازنین پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:55 ب.ظ http://naz.blogsky.com

خوش به حالت

A-KING پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:56 ب.ظ http://a-king.persianblog.com

HAVE A NICE DAY

مهرداد پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:19 ب.ظ http://tehrantehran.blogsky.com

سلام و آشنایی من که نفهمیدم داستان چیه ؟

پیر مغان بلاگ اسکای پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:30 ب.ظ http://sima-system.blogsky.com

سلام
جالب بود
منم میس گم خوش به حالت
آره خیلی هم خوش به حالت
بای

دریا پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:34 ب.ظ http://daryadarya.blogsky.com

دریاتیم! ...زت زیاد.

امیر جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:48 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد