توزندگی همه ی ما هی نقش بازی میکنیم حتی نقش خودمونو.
یه جورهایی سعی میکنیم شبیه صورتکی بشیم که زدیم به صورتمون.
یه جایی میرسه که دیگه خودمون تو نقش ها گم میشیم.
واین خیلی حس بدیه که ببینی دیگه چیزی به نام خودت وجود نداره.
باید یه کاری کرد....
چقدرزود دیر شد...
نظرات 14 + ارسال نظر
دریا سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:37 ق.ظ

چه اندیشه های قشنگی. کاش منم....

بهشت سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:38 ق.ظ http://nochagh.blogsky.com

صورتک ها نبودند چگونه جرآت می کردیم بازی کنیم.چرخ روز گار آنقدر می چرخد و فرصت بازی در پشت صورتک ها را می دهد تا رل اصلی خود را بیابیم.منتظر قدوم ات می مانم.شنیدن صدای پایت برایم.......است

میثم سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:57 ب.ظ http://mrblue.persianblog.com

جون من بیا تبادل لینک کنیم.ok

غریبه سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:15 ب.ظ

صورتک غمگین بود. صورتک احساس میکرد تنها ترین صورتک دنیاست. یهو زد زیر گریه . یه دختر بچه کوچولو و مهربون صداش رو شنید . رفت جلو و صورتک رو برداشت . بعدشم زد به صورتش . صورتک دیگه غمگین نبود . چون دیگه تنها نبود. ------پایان سکانس اول----
سکانس دوم
دخترک غمگین بود. دخترک احساس میکرد تنهاترین دخترک دنیاست . یهو زد زیر گریه........------پایان سکانس دوم----
سکانس سوم
{صحنه: یک dancing party } دخترک در دستش یک گیلاس ودر حال رقصیدن با دو پسر.-------- پایان سکانس سوم-------
سکانس چهارم
{دخترک بر فراز یک برج} دخترک چشمهایش را می بندد و از بالای برج خود را به پایین پرتاب می کند با زمین برخورد میکند.دخترک میمیرد. صورتک به گوشه اش پرتاب می شود .
------ پایان سکانس چهارم----------
سکانس آخر
صورتک غمگین بود. صورتک احساس میکرد تنها ترین صورتک دنیاست. یهو زد زیر گریه . یه دختر بچه کوچولو و مهربون .......
---------پایان سکانس آخر-------------

ققنوس سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:09 ب.ظ

ایول این کامنته خودش اندازه یه پسته خیلی جالب بید ( کامنته رو میگمااا!!!‌)
حالا یادداشت خودت ! به غیر از نقش و رول چیزی وجود نداره ... که بخوایم بگیم کاش اون وجود داشت ... خودمون همون نقشه ایم ...

صبا سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:38 ب.ظ http://antimemory.blogsky.com

سلام
چه حرف قشنگی زدی.

ارس سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:28 ب.ظ

وقتی به دنیا میای چن تا نقش می ذارن جلوت.هم خوبش هس هم بدش ..بقیه ش با خودته !توش صورتکای قشنگم هس.

.J. سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:57 ب.ظ

آره...
اگه بین صورتک خوب و خود خوب و صورتک خوب و خود بد و صورتک بدو..... یکی رو انتخاب کنم....صورتک بد و خود خوب رو انتخاب میکنم .
اینطوری خود با بقیه قاطی نمیشه.

از نوشته قبلی به بعد بلاگت متحول شده ;)

دانیال سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:40 ب.ظ http://57.blogsky.com

سلام
خوب همه ما بازیگر هستیم
البته انسان تنها بازیگر عالم هست که می تواند بازی خود را ببیند
شاد باشید

غ چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:04 ق.ظ

به نظر من ادم باید پشت صورتکی که میزنه از شخصیت اصلی خودش محافظت کنه.

غ چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:09 ق.ظ

از همین جا یه تولدت مبارک میگم تا روت کم شه!

نانا چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:21 ق.ظ

تولدت مبارک عزیزم.ایشاله خیلی خوشحال باشی همیشه.هرهر تودلگشابخندی.۹تا نین نی مثل نخود گیرت بیاد.من بیام خونتون باقلوا بخورم!.توبری کتاب c++ بگیری.علیرضا رو پله ها بیفته.ابطحی تو راه بیفته.منو هل بدی بگی الان در واز میشه....عجب جفنگ گفتم.دوست دارم.

دیوانه چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:03 ق.ظ http://www.divane.blogsky.com

انگار تولد ما خبر نداریم
مبارک باشه

بابا لنگ دراز چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:10 ق.ظ http://shiva-omid.blogsky.com

سلام نانا . دیگه وقت نمی کنی به ما خبر بدی؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد