پایانی برای دلتنگی نیست انگار.بی شک راهی نیست جز اینکه چشمان خود را ببندم و فریاد کنم من چه خوشبختم و همزمان به بوی خاک باران خورده و آب طالبی فکرکنم.اینکه من دلم میگیرد دردی نیست که باعث شود صدای چرخ و فلک های آهنی بلند نشودو من کودکی خودم را که وحشت زده لبخند میزند دنبال نکنم.گاهی من و تنهایی اتاق یکی میشویم و من فراموش میکنم چقدر از این موجود یکی شده به من تعلق دارد.شرط میبندم همیشه مقداری از من درون این تنهایی بی انتها جا میماند.وقتی هیچ کس نیست من چند لحظه درذدانه به نور چراغ های خیابان پر از برف فکر میکنم ودرست به همان اندازه لذت طعم تلخ شکلات سرمست میشوم. شاید دلیل آفرنش من همین چند لحظه است.کسی چه میداند.هرچقدر هم که واقع بین باشم مطمئنم همیشه پله ی نامرئی آخری روی همه پل ها هست ک خدا را به من وصل میکند.من هر وقت بخواهم بالا می روم.هر وقت که از بی توجهی عابران به دستهای کوچک بچه ها به تنگ آمدم.هروقت دیگرنتوانستم فریاد بزنم من چه خوشبختم.
زیبا، دوست داشتنی و صمیمی.
چرا اینقدر حالم گرفت؟
...
بازم این آهنگ.نمیدونم یه جوری من به این آهنگی که تو بلاگت پخش میشه معتاد شدم.آهنگ خیلی قشنگیه.
موفق باشی.
راهش همون جفنگیزم پست مدرنه!
تو رو خدا تنها نرو
سر به هوا را نرو ...
یواش یواش را بیا
عشوه نیا ...
یه کمی با ما را بیا ...
!!!
اگه دستم بهت برسه نانا .
من می دونم تو !!!!!!!!!!۱
آنچه که برای خوشبختی احتیاج است یک آب باریکه است ولی آنچه که ما برای درد و رنج خود به آن احتیاج داریم ؛یک دریاست.
اسباب خوشبختی خود را از دیگران میخواهیم و مدام از
نامهربانی های آنها شکایت میکنیم در حالی هیچکس نامهربانتر و بی گذشت تر از خودمان نسبت به خودمان نیست.
و چه اندازه تنم هوشیار است...
پایانی برای دلتنگی نیست ...
می دانم...
آخی... یاد بچگی هام و چرخ فلک های آهنی کوچیکی افتادم که به نظرمون عجب قامت بلند بالایی داشتن و چقدر می شد بالا رفت و از اوج همه چیزو دید!!!!!!! !!!
انسان شور و شوقی بیهوده است.(سارتر)
سلام دوست خوبم....بلاگم رو به روز کردم...خوش حال می شم نظر تو رو هم در مورد شعر اخیرم بدونم..ممنون...شاد و خوش..حق
ایندفعه اومدم بگم....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
چه قشنگ نوشتی :)
سلام
چه عجب ............
قبول کردی همه چیز بد نیست......
در کوی دلم رهگذری بیش نبودی
بر کام دلم زخم و بجز نیش نبودی
فهمید دل عاشق و رسوا که تو هم نیز
جز گرگی و با صورتک میش نبودی
سلام قشنگ بود و دلنشین و حقیقی متشکرم اومدی با وجودی که چیزی ننوشته بودی
احساس ات را در قالب واژه ها خوب بیان کردی.اما احساس می کنم خودت را لوس می کنی .آن قدر ها هم دل تنگ نیستی.جنس واژه های دل تنگی فرق دارد ،نه؟
قشنگ بود.....
سلام نانا . نه من بابا لنگ دراز رو نمیشناسم .ولی همیشه می رم وب لاگش. شدیم دوست وبلاگی!!
نانا جان . زیبا بود . چه احساس زیبایی داری :)
عزیزم غصه نخور زندگی با ماست....اگه باختیم امروزو فردا که با ماست
کی گفته آسونه؟!هر کی گفته زر زده!اگه سخت نبود خوابمون می برد!
مردم چه کارا که نمی کنن! D: