وقتی بوم بوم میزنه دیگه نیمشه جلوشو گرفت...انگار میخواداز دهنم بپره بیرون.انگار جاش تنگه...فقط اون قرص کوچولو های صورتی خمارش میکنه...حال ندارم...دلم میخواد زمانو نگه دارم چند ساعت همه چی وایسه.آرومه آروم...نفسم روغن کاری میخواد.خوب بالا نمیآد...چقدرراحت میشه نفس نکشید...صدبار به خودم گفتم نباید اینجور موقع ها گریه کرد.اوضاع رو بدتر میکنه...ولی دست خودم نیست...برام دعا کن...