((ازماهیان کوچک این جویبار هرگزنهنگ زاده نخواهد شد. من خردی عظیم خود را میدانم و میپذیرم. اما وقتی که پنجه ی فتادن ریگی،خواب هزارساله ی مردابی را می آشوبد این فشار خشم برجدار دلم بی گمان بیهوده نیست که میکوبد.))
نانای عزیز خردی عظیم خود نیز عظمتی است و جویبار نیز روزی به دریا می پیوندد.پس ماهی کوچک را امید به دریا رسیدن است. (من ماهی ام نهنگم عمان ام آرزوست).امیدوارباش./
یک پنجره
چهارشنبه 5 آذرماه سال 1382 ساعت 12:09 ب.ظ
و من نخواهم پذیرفت . خردی عظیم و بدیهی خویش را......
هرگز.
کاش تلنگری همیشگی سطح مردابمان را مواج کند تا به آرامش لجن عادت نکنیم.
تو خردی ... ما که اصلا نیستم ... که بخوام خرد باشم یا عظیم :(
بالای دیپلم بود ؛
نفهمیدمش !!!
نانای عزیز خردی عظیم خود نیز عظمتی است و جویبار نیز روزی به دریا می پیوندد.پس ماهی کوچک را امید به دریا رسیدن است. (من ماهی ام نهنگم عمان ام آرزوست).امیدوارباش./
چی شده تازگیا مدل نوشتنت عوض شده؟
دوست ناباب ،جامعه ناسالم، زغال خوب! همه موثر بودن عطا جون!
شب خیال ما بخیر اما سحر منتظره
میتونه رویا نباشه من و تو و یه پنجره...
نانا یادت باشه سایه هیچوقت آفتاب رو نفی نمی کنه و دروغ هم همیشه در راستای حقیقته.