اینم بد نیست!:

((می گن تو یه شهری روانپزشکی بود که هیچ کس نا امید از پیشش نمی رفت و مریضهای زیادی رو درمان کرده بود . یه روز یه مردی که ظاهر بی غصه ای داشت رفت پیش دکتر ، دکتر بعد از ساعتها صحبت به مرد گفت که می دونید من معمولا وقتی خودم کاری از دستم بر نمی آد مریض هامو می فرستم پیش یه دلقک ولگرد توی شهر ، البته راستش آدرس مشخصی نداره که بهتون بگم اما معمولا وقتی کسی بهش احتیاج داره خودش سر وکله اش پیداش می شه فکر کنم بهتره شبها یه کم دو رو بر پارک پیاده روی کنی تا پیدات کنه ...مرد لبخند تلخی زد و بلند شد ...
دکتر پرسید حرف منو جدی بگیر ...نمی دونم چیکار میکنه اما معجزه می کنه ...
مرد سری تکون داد و زیر لب گفت : برای من کاری نمی تونه بکنه
دکتر پرسید : نا امید نباش من مطمئن هستم که می تونه کمکت کنه ...
مرد در حالی که در را می بست گفت : دکتر من همون دلقکه هستم .... و رفت ...        
                http://www.maharat.persianblog.com/1383_3_maharat_archive.html))