-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 دیماه سال 1382 09:43
عزیزم اسم تو تو قلبم هک شده این دفعه میرم یه قلب لینوکس با سکیوریتی بالا میخرم. از یه بلاگر
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 دیماه سال 1382 08:45
((حق با شماست من هیچگاه پس از مرگم جرات نکرده ام که در آیینه بنگرم و آنقدر مرده ام که هیچ چیز مرگ مرا دیگر ثابت نمیکند))
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 دیماه سال 1382 09:06
وقتی تنهایی دیگه فرقی نداره شب یلدا باشه یا یکی از شبای دیگه. وقتی عادت کنی به تنهابودن دیگه زیاد بد هم نمیگذره. وقتی زیاد تنها باشی دیگه حوصله کس دیگه ای که تنهایی رو مخدوش میکنه نداری. وقتی مبتلا شدی به تنهایی دیگه راه نجاتی نیست.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 آذرماه سال 1382 23:34
((آری ،آغازدوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگرنیندیشم که همین دوست داشتن زیباست...)) فروغ.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 آذرماه سال 1382 08:47
اولش کلی شاکی بودم ولی بعدش که دیدم مه قشنگه بی خیالش شدم.کلی هم تنهایی پیاده اومدم.عین خواب بود هوا!بعدش دیدم همه این چیزایی که منو عصبانی کرده هم جزء این خوابه. تعداد آدمایی که میشه روشون حساب کرد هی داره کم میشه.چه بد.ولی آدم زودتر بشناسه ملت رو بهتره. خیلی هم بده آدم فقط دنبال منافع خودش بدوه!همه چیه دیگه رو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 آذرماه سال 1382 21:25
هی دختره ی بداخلاق قهرقهرو!!! اینقده سنگدلی نکن با ما! خوب حالا ببخشید دیگه ببین من دوستت دارم اینقده زیاد ناز نکن بسه بدو بیا بغل خودم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 آذرماه سال 1382 16:25
حرفی ندارم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 آذرماه سال 1382 23:57
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 آذرماه سال 1382 00:03
هیچ امیدی به نجات دهنده نمونده..........فقط فریاد بزن......دور شو از این جهنم.........شاید دوردورا هنوز کسی باشه که افکارش به لجن کشیده نشده باشه............گرچه بعید میدونم.....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آذرماه سال 1382 20:45
((هوا زیادی سرد است،کتاب زیادی درخشان است،این قهوه هم زیادی پرمایه است،دوست دارم سرم را بگذارم زمین و بمیرم هارتلی))
-
به خدایی که شاید هنوز گوش بده
پنجشنبه 13 آذرماه سال 1382 21:46
هی لعنتی با توام. میشنوی اصلا؟یا که همش حواست پی آدم خوباست؟گرچه دیگه معنی خوبی رو یادم رفته.. همینو میخواستی؟آره خوب نگا کن... هرروز روزنامه کهنه مچاله میکنم تو قلبم تا تابلو نشه چه خالیه... ازت چی کم میشه یه نگا بکنی؟ تو هم جا خالی دادی مثل بقیه... من خسته ام.. آره اون بالا نشستی به مسخره هایی مثل من میخندی.... خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1382 08:05
بعضی وقتها هست که آدم هیچ حال خاصی نداره،هیچ حس خاصی هم نداره.انگار اصلا ربطی به این زندگی نداره.واسه خودش هست چون وقتی جزءزندگی نیست مردن هم معنی نداره.گاهی وقتها میخنده چون صدای خنده ی بقیه رو دوست داره.اگر هم ناراحت شه واسه خاطر اینه که معنی خیلی چیزارو درک نمیکنه،خیلی چیزا به نظرش مسخره میان.این روزا هم از اون...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آذرماه سال 1382 13:27
داره بارون خوشگل میاد.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 آذرماه سال 1382 22:24
آپدیتم کجا بود آخه! هیچی ندارم واسه گفتن! هیچی نگم سنگین تره پس! مخلصیم پلاس پلاس(++)!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 آذرماه سال 1382 20:27
((آیا در این دیار کسی هست که هنوز از آشناشدن با چهره ی فنا شده ی خویش وحشت نداشته باشد؟؟))
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 آذرماه سال 1382 14:12
یه روز تحملم در برابر بوی تهوع آور روزگار تموم میشه اون وقت تموم دوست داشتن هامو خاطراتم رو وابستگی هامو بالا می آرم میدونم. آدمی چنین تهی دیگه نگران این نیست یه شب توی اشکاش غرق بشه میدونم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 آذرماه سال 1382 09:50
یه ضرب المثل چینی هست که میگه: یه خر بوست کنه بهتر از اینه که یه بوس خرت کنه!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 آذرماه سال 1382 17:59
((دوستت دارم بی انکه بخواهمت. سالگشتگی ست این که بخوددر پیچی ابروار بغری بی انکه بباری؟ ... نهایت عشقی ست این آن وعده ی دیدار در فراسوی پیکرهاست.))
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آذرماه سال 1382 19:27
((ازماهیان کوچک این جویبار هرگزنهنگ زاده نخواهد شد. من خردی عظیم خود را میدانم و میپذیرم. اما وقتی که پنجه ی فتادن ریگی،خواب هزارساله ی مردابی را می آشوبد این فشار خشم برجدار دلم بی گمان بیهوده نیست که میکوبد.))
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 آذرماه سال 1382 12:45
((باگیاه بیابانم خویشی و پیوندی نیست خود اگرچه درد رستن و ریشه کردن با من است و هراس بی باروبری. وریشه های فولادم در ظلمت سنگ مقصدی بی رحمانه را جاودانه در سفرند، مرگ من سفری نیست، هجرتی ست از وطنی که دوست نمی داشتم به خاطر مردمانش خود ایا از چه هنگام این چنین آیین مردمی از دست بنهاده اید پرپرواز ندارم اما دلی دارم در...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 آذرماه سال 1382 21:06
نخست دیرزمانی دراونگریستم چندان که چون نظرازوی باز گرفتم در پیرامون من همه چیز به هیات او در آمده بود آنگاه دانستم مرا دیگر از او گریزی نیست.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذرماه سال 1382 19:28
امروز رادیو گفت در ده سال آینده با کمبود ۶ ملیون داماد روبه رو خواهیم بود!ملت های دیگه منابع سوختی شون رو تخمین میزن ما نشستیم منابع عروس دوماد هامونو هر روز میشماریم ببینیم تا کی میریم عروسی! رفتم خونه ی مامان بزرگم اینا از لحظه ای که رسیدم مامان بزرگه تمام سریال های ماه رمضون رو با جزییات تعریف کرد .بعد وقایع سیاسی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذرماه سال 1382 12:42
زمین سراسر تاریک است و هیچ نوری بازی نمی کند در آب که انعکاسش بر طاق اسمان افتد. تو جامه دان سفر ببند. ورو به ساحل دیگر کن مگر که در شب بی حاصل غریبی ها غم تو دانه ی اشکی به خاک بفشاند....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 آبانماه سال 1382 18:10
بگذار آنچه از دست رفتنی ست ازدست برود.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 آبانماه سال 1382 13:27
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبانماه سال 1382 15:36
چی ؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 آبانماه سال 1382 10:33
من اصلا حالم بد نیست. اصلا سرم درد نمیکنه. یه بسته استامینوفن کودیین هم دو روزه تموم نکردم. آخرش هم مجبور نشدم تری فلوئوروپرازین بخورم. پس دیگه نگران نباش همه چی رو به راهه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 آبانماه سال 1382 21:15
دلم نمیاد این احمق ها رو که همیشه از پشت میزنن دوست نداشته باشم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 آبانماه سال 1382 23:12
داریم چی کار میکنیم.... یه طور فکر میکنیم،یه طورحرف میزنیم،یه طور عمل میکنیم... دارم می ترکم از اینهمه تضاد....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 آبانماه سال 1382 17:45
آخرین برگ سفرنامه باران اینست که زمین چرکین ست.